شعری برای آقا
ای رخ تو ماه تر از هر رخی جن وملک را همه تو فرخی
ای سخنت از همه عالم جدا سر تو و آن سخنت با خدا
ای کرمت ورد زبان ها همه نام تو و زلزله وهم همه
داد رس کل زمان و زمین واسطه آدمی و لا مکان
یاسمن از عطر تنت آب شد جن ملک از سخنت خواب شد
گر تو نبودی همه دنیا نبود آخرت و برزخ عقبی نبود
گر تو نبودی فلکی هم نبود منتظری _قاصدکی هم نبود
گر تو نبودی سر سفره چه بود گر تو نبودی بر حجره چه سود
کار گشای همه عالم بیا رخ نبی منجی عالم بیا
جان خودت زود بیا دیر شد مادرم از نامدنت پیر شد
زود بیا حاجت او اندک است نامه او رزق دل و بندک است
با قدمت سر بنهم بر رهت قرب کنم خون خودم در رهت
منتظرم سر به زمینم هنوز یار بیا جاده نشینم هنوز
جان من از جان که رنگین تر است نام من از نام که رنگین تر است
چشم من از دوری تو تار شد چشم من از دوری تو خوار شد
جم وکران را همه من گشته ام باختران را همه من گشته ام
نامه در آن چاه تو انداختم رنگ زه رخساره خود باختم
هر کسی از رنج نویسد به تو از تومن وگنج نویسد به تو
ساعتی از وصل نوشته است بیا امام نامه او =با آمدنت وسلام.
دل وبندک:دلبند,عزیز
تومن:تومان
جم وکران :مسجد جمکران
نویسنده :مقدم ساعتی