ازدواج دو گل باغ ولایت

بزرگان مدینه به نخلستان آمدند:"علی!فاطمه خواستگاری همه ما را یک یک رد کرده است ,

 

 

شاید منتظر تواند؟

 

 

چرا با پیامبر حرف نمی زنی ؟"علی به دست هایش نگاه کرد که از کار

سخت مجروح شده بود و اندیشید:

 

 

فاطمه بیشتر از اینهاست

 

 

فاطمه بسیار بیشتر از اینهاست

 

 

 

دوستانش دوره اش می کنند :"برو حرف بزن

 

 

پیامبر هیچ کدام از ما را به اندازه تو دوست ندارد

 

 

تو با او بزرگ شده ای

 

 

چرا ایستاده ای ."

 

 

 

علی همه چیز را رها می کند و تا خانه پیامبر به شتاب می آید

 

 

در راه  با هزار زبان فاطمه را خواستگاری می کند

 

 

اما حال,مقابل پیامبر دو زانو و سر به زیر نشسته

 و سکوت کرده است

 

 

پیامبر منتظر می ماند ,علی باز سکوت کرده است,

"چه می خواهی پسر عمو؟":

 

 

مهاجرین و انصار میگویند ...یا رسول الله 

شما مرا می شناسید,سابقه ایمانم را

 

 

جنگم را و...تهی دستی ام را .

 

 

 

 

"چه می خواهی  برادر من

"آن ها می گویند شما خاستگارا ن زیادی را رد کرده اید...

 

 

آیا...آیا مرا می پذیرید؟

 

 

پیامبر به مهربانی می خندد:

علی من تو را بسیار دوست دارم

 

 

اما پیش از هر چیز بگذار از فاطمه بپرسم

 

 

رضایت فاطمه شرط است."

 

 

 

 

و حالا جبرئیل می گوید:فاطمه همسر علی است,این را همه اهل آسمان میدانند

 

 

با این همه پیامبر گفت:

"رضایت فاطمه شرط است"

 

 

مقابل فاطمه نشست:

"علی تو را از من خاستگاری کرده است.او را می شناسی

 

 

و میدانی چه اندازه دوستش دارم

 

 

با این همه تو بگو ,آیا تقاضایش را می پزیری؟"

 

 

 

 

فاطمه با شرم سر به زیر انداخت و سکوت کرد

 

 

و سرخی لطیفی بر گونه هایش دوید

 

 

پیامبر خندید

 

 

الله اکبر ,سکوت علامت رضاست.

 

 

پیامبر نزد علی آمد :چه داری تا مهریه فاطمه من باشد ؟

 

 

علی گفت :خود بهتر میدانید:زرهی,شمشیری,و شتری آبکش!

 

 

 

 

پیامبر فرمود:شمشیر و شتر را برای زندگی و جهاد می خواهی ,زره را بفروش."

 

 

حال با پول زره آنچه خریده بودند پیش روی پیامبر بود :

 

 

 

 

عطر, دو کوزه سفالی ,دو سبوی سفالی ,ظرفی برای آب

 

 

,قدحی برای شیر ,ظرفی مسی برای پختن غذا,یک مشک آب ,

 

 

آسیابی دستی ,فرشی از پوست, یک عبا,یک حصیر,

 

 

یک پرده پشمی ,رخت خوابی از کتان ,قطیفه سیاه خبیری ,یک روسری ,یک پیراهن.

 

 

 

اشک در چشم های پیامبر جمع شد ,به آسمان نگاه کرد :

 

 

"خدا وندا ,مبارک گردان برای خانواده ای که مهمترین اسباب زندگی آنها" گلین"است."

 

 

 

 

سالروز دو گوهر تابناک خاندان طهارت و تقوا.

پیوند آسمانی علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)

 

 

 

بر همگان مبارک.

 

 

[ ] [ فرشته آسمانی ]
[ ۱نظر ]
نظرات (۱)

جامانده در آفتابگردان های خانه مادربزرگ
جامانده در آفتابگردان های خانه مادربزرگ در تاريخ ۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۵:۱۱ در مورد اين مطلب گفته: ( - مشاهده وب سايت )

:))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دعای عظم البلا

قالب وبلاگ

قالب میهن بلاگ


IranSkin go Up